غمخواری. تعهد. (فرهنگ فارسی معین). غم برندگی. شادی آوری: مانا علم عیدست آن مه که تو دیدی کو بود بدان خوبی و اندوه گساری. فرخی، برآمدن آنچه در شکم باشد، فراخ شدن شکم و فروهشته و نزدیک بزمین گردیدن آن، آویزان گردیدن چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
غمخواری. تعهد. (فرهنگ فارسی معین). غم برندگی. شادی آوری: مانا علم عیدست آن مه که تو دیدی کو بود بدان خوبی و اندوه گساری. فرخی، برآمدن آنچه در شکم باشد، فراخ شدن شکم و فروهشته و نزدیک بزمین گردیدن آن، آویزان گردیدن چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
اندوه خوار. غم خوار. غم خور. غمگین: خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز تو شادخوار و بداندیش خوار و انده خوار. فرخی. روا بود که یکی مرد آفرید ایزد و هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار. (از جامع الحکمتین ص 233) ، تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از صحاح الفرس) ، مطلا و مفضض شده. (ناظم الاطباء). زراندود. مموه. (یادداشت مؤلف) : قلب اندودۀ حافظ بر او خرج نشد کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود. حافظ
اندوه خوار. غم خوار. غم خور. غمگین: خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز تو شادخوار و بداندیش خوار و انده خوار. فرخی. روا بود که یکی مرد آفرید ایزد و هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار. (از جامع الحکمتین ص 233) ، تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از صحاح الفرس) ، مطلا و مفضض شده. (ناظم الاطباء). زراندود. مموه. (یادداشت مؤلف) : قلب اندودۀ حافظ بر او خرج نشد کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود. حافظ